سياست زدگي يا شعور سياسي ؟

درود فراوان بر همه دوستان عزيز

امروز جاي بسي خرسندي است كه ملت بزرگ ايران شعور سياسي خود را يكبار ديگر به رخ كشيدند دوستاني كه خرده مي گرفتند بر سياست زدگي ايرانيان ، امروز بايد بر اين قضيه اذعان كنند كه اين سياست زدگي نيست بلكه اوج شعور و بينش سياسي است . ديگر مردم ايران به آن درجه از شعور سياسي ارتقا يافته اند كه مي دانند كه بايد به حزب رأي بدهند و از حزب هم خواسته ها و نيازهاي خود را پي گيري كنند . ديگر حتي افراد ساده و بي آلايش روستا ها هم به چرنديات رأي نمي دهند ديگر رأي به غرضي و امثالهم را بايد در گورستانهاي تاريخ جستجو كرد . درست است كه موانع و محدوديتهاي زيادي هست درست است كه دولت فعلي پتك سنگيني بر فرق اين مرزبوم و ملتش فرود آورده است اما بسيار اميدواريم كه دولت اين روحاني حسن روحاني با تدبير و اميد خود و با كليدي كه در دست دارد بر اين مشكلات فائق آيد و ايراني بسازد كه درخور اين ملت بزرگ است . شايد خيليها قطع اميد كرده اند اما همين حضور يكپارچه در پاي صندوقهاي رأي نشان داد كه روزنه هايي از اميد در دلها زنده است . اميد بر اينكه اين روحاني بزرگ همچون سيد بزرگ اصلاحات روح لطيف ايراني را به جهانيان عرضه كند و ديد جهان و جهانيان را نسبت به ما عوض كند و اين كار شدني است چرا كه تجربه تاريخي اين را ثابت كرده است هيچ يادم نمي رود اولين 22 بهمن بعد از رئيس جمهور شدن آقاي خاتمي كه در لاي سخنراني اش مردم شعار دادند مرگ بر آمريكا . خاتمي جمله اي گفت كه با يك جمله به جرأت مي شود گفت كه بيش از 50 درجه ديد دنيا را به ايران عوض كرد .

خاتمي گفت جايي كه من هستم صحبت از مرگ نكنيد اين جمله به معناي نفي هيچ يك از ارزشها ، اعتقادات و باورهاي ما نيست بلكه فقط و فقط به معناي اين است كه ما سر ناسازگاري با هيچ دولت و احد الناسي را نداريم . انشاء الله كه روحاني هم بتواند با پشتوانه سياستمداران بزرگ كشور و با پشتوانه مردم بزرگ ايران و لطف الهي بر مشكلات عديده اي كه هست فائق آيد  انشاء الله   

 

[ شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:23 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

انتخاب اصلح

سلام و درود فرراوان بر دوستان فرهيخته عزيز دوستان عزيز همانطور كه در جريان هستيد تنور انتخابات رياست جمهوري در ايران بسيار داغ است و اين روزها مهمترين بحث همه محافل رسمي و غير رسمي بحث انتخابات ( مهمترين نماد مردم سالاري ) هست به همين مناسبت در اين مجال از همه دوستان عزيز تقاضا مي كنم نظر خود را در مورد انتخاب اصلح بيان كنند تا در صورت صلاحديد مورد استفاده ديگر دوستان واقع گردد .
[ سه شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, ] [ 20:0 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

پنجاه و سه نفر

 

با عرض سلام به دوستان عزیزم

 

راجع به پنجاه و سه نفر بنیانگذاران حزب توده ایران جریان زندان رفتن و محاکمه و آزادی از زندان پهلوی اول کتابها و مقالات زیادی نوشته شده است.یکی از بهترین اثار در این زمینه کتاب پنجاه نفر و سه نفر از دکتر انور خامه ایست که خود یکی از پنجاه و سه نفر بوده است.کتاب را که به دست می گیری در اغاز گمان می کنی با رمانی مشابه محاکمه کافکا طرف هستی.یک طنز تلخ و سیاه اما کمی که جلوتر می روی به نظر می آید الکساندر دوما پدر داستان نویسی دنیا در حال روایت یک رمان تاریخی است.اما دیدن اسامی آشنا در این کتاب به شما می گوید کتاب ایرانی است و نویسنده هم همین طور.اسامی چون سید جعفر پیشه وری(بنیانگذار حکومت خودمختار آذربایجان) بزرگ علوی (نوسنده رمان معروف چشمهایش)سلیمان میرزا اسکندری(بنیانگذار حزب توده)عبدالصمد کامبخش،دکتر بهرامی،دکتریزدی،ایرج اسکندری و ...و بسیاری از مردان سیاستمدار دوران پهلوی اول و دوم.دکتر خامه ای به تفصیل روحیات هر کدام را در زندان تشریح کرده است.

 

و اینک یک بخش کوتاه از کتاب پنجاه نفر و سه نفر:

 

باید برایتان شرح دهم که بند پنج چه جایی بود.این بند یک سالن 15 متر در 8 متر بود که در آن بیش از 400 نفر زندانی در هم می لولیدند.آن هم چه زندانی هایی.بدترین لمپن هایی که در جهان ممکن است سراغ گرفت...صبح موقعی که اینها را به حیاط می فرستادند و عصر هنگام بازگشتشان به بند موقع تفریح و تماشای ما بود.صف این زندانیها واقعا یک تراژدی-کمدی به تمام معنا بود.یکی می امد می دیدی یک کت و شلوار بسیار شیک و تازه از دست خیاط درآمده بر تن دارد اما زیر آن پیراهن نداشت.و یک زیر پیراهنی چرک پوشیده بود.کفش و جوراب هم نداشت و پابرهنه راه می رفت.دیگری می آمد لخت لخت بود.فقط یک تنبان پاره پایش بود.اما یک کلاه مخمل بسیار اعلا روی سرش! و از این قبیل عجایب زیاد در این صف دیده می شد.این دزدان وقتی به زندان می افتادند اول لباسشان کامل و خوب بود  بعد مجبور می شدند تکه تکه لباسهایشان را بفروشند.و خرج کنند.حالا میدیدی این یکی اول پیراهن و جورابش را می خریدند ولی کت و شلوارش مشتری نداشت.و به تنش می ماند.آن یکی کت و شلوارش را می خریدند و کلاه به سرش می ماند.کار اینها دائما دزدی از هم بود.همه چیز یکدیگر را می دزدیدند و مرتبا از هم شکایت می کردند...

 

خواندن این کتاب خالی از لطف نیست.

 

حسین پور

 


[ 12 خرداد 1392برچسب:, ] [ 12:55 ] [ ]
[ ]

تبريك عيد

روز ميلاد حضرت علي ( ع ) و فرا رسيدن روز مظلومانه مرد بر همه دوستان و علي الخصوص بر همكلاسيهاي عزيز مباركباد .

[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:49 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

خاطره من از استاد نائبيان

دو سال پيش همايش قفقاز با هماهنگي و مديريت دانشگاه تبريز در تالار وحدت دانشگاه تبريز برگزار شد و استاد نائبيان هم كه مدير گروه تاريخ دانشگاه تبريز بود به عنوان دبير همايش انتخاب شده بود . من هم كه براي يك كار شخصي به تبريز رفته بودم يك سري به همايش زدم و به اتاق استاد نائبيان رفتم . خيلي خيلي برايم جالب بود . ( تو دوران دانشگاه يكبار تو كلاس كه داشتم خميازه مي كشيدم چانه ام از جاش در اومد كه به صبوري اشاره كردم و رفتم بيرون و صبوري هم سريع پشت سر من اومد بيرون و رفتيم به دانشكده علوم پزشكي و خلاصه مشكلم حل شد استاد نائبيان هم بعد كه پرسيد واسه چي رفتين بيرون من گفتم استاد چانه ام خود به خود از جاش در اومد . از قضا هفته بعد كه ما تو سالن دانشگاه با مرتضي حاجي پور براي تمرين كاراته رفته بوديم استاد نائبيان هم اومد اونجا و مرا ديد . ) بعد 10 سال كه براي ديدن استاد نائبيان وارد اتاقش شدم باور كنيد كه اجازه نداد سلام بكنم با اون لحن خاص خودش همين كه وارد اتاق شدم گفت : ها زده بودند فك ات را از جا در آورده بودند درست شد . گفتم استاد اون مال 10 سال پيش بود گفت مي دونم مي خوام ببينم بازهم از جاش در مي آد . گفتم استاد راستشو بخواين آره ولي ديگه سعي مي كنم خميازه نكشم . خلاصه يه كمي در مورد همايش و مشكلات آن با هم صحبت كرديم و من خداحافظي كردم و از اتاقش اومدم بيرون .

موسوي

[ چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:32 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]