تبريك عيد

روز ميلاد حضرت علي ( ع ) و فرا رسيدن روز مظلومانه مرد بر همه دوستان و علي الخصوص بر همكلاسيهاي عزيز مباركباد .

[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:49 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

خاطره من از استاد نائبيان

دو سال پيش همايش قفقاز با هماهنگي و مديريت دانشگاه تبريز در تالار وحدت دانشگاه تبريز برگزار شد و استاد نائبيان هم كه مدير گروه تاريخ دانشگاه تبريز بود به عنوان دبير همايش انتخاب شده بود . من هم كه براي يك كار شخصي به تبريز رفته بودم يك سري به همايش زدم و به اتاق استاد نائبيان رفتم . خيلي خيلي برايم جالب بود . ( تو دوران دانشگاه يكبار تو كلاس كه داشتم خميازه مي كشيدم چانه ام از جاش در اومد كه به صبوري اشاره كردم و رفتم بيرون و صبوري هم سريع پشت سر من اومد بيرون و رفتيم به دانشكده علوم پزشكي و خلاصه مشكلم حل شد استاد نائبيان هم بعد كه پرسيد واسه چي رفتين بيرون من گفتم استاد چانه ام خود به خود از جاش در اومد . از قضا هفته بعد كه ما تو سالن دانشگاه با مرتضي حاجي پور براي تمرين كاراته رفته بوديم استاد نائبيان هم اومد اونجا و مرا ديد . ) بعد 10 سال كه براي ديدن استاد نائبيان وارد اتاقش شدم باور كنيد كه اجازه نداد سلام بكنم با اون لحن خاص خودش همين كه وارد اتاق شدم گفت : ها زده بودند فك ات را از جا در آورده بودند درست شد . گفتم استاد اون مال 10 سال پيش بود گفت مي دونم مي خوام ببينم بازهم از جاش در مي آد . گفتم استاد راستشو بخواين آره ولي ديگه سعي مي كنم خميازه نكشم . خلاصه يه كمي در مورد همايش و مشكلات آن با هم صحبت كرديم و من خداحافظي كردم و از اتاقش اومدم بيرون .

موسوي

[ چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, ] [ 23:32 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

راه


مفت مي گويند
كه ديگر هيچ كبوتري
به بام بي اعتماد اين خانه باز نخواهد گشت .
اين خانه مال خودمان است
ارث آب و ميراث ماه .

جا و جارويش با ماست
شما هم گليم و چراغ و آينه بياوريد،
بعد مي بينيد چه حرفهاي قشنگ روشني
براي گفتن داريم

تو به يادم بياور
در زادرود اهل رؤيا
به آرامش چشم به راهِ خانه چه مي گويند ؟!
به خدا من زير همين طاق هاي شكسته
به اعتماد عجيب آينده رسيده ام ،
نگران جابه جايي افعال ساده نباشيد
دارد از دور
صداي پرپر كبوتر مي آيد ،
اينجا ستون به ستون
ستارگان شب شناس داناي ما
دستمال از دو ديده دريا گرفته اند !
ببين چه بام بي گزنده اي دارد اين خانه
اين گهواره عجيب!

[ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 8:58 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

دو فیلسوف زیر یک سقف

ژان پل سارتر را با جمله معروف انسان تنهاست می شناسیم.به نظر سارتر انسان حتی اگر فامیل زیادی داشته باشد.ازدواج کند فرزند داشته باشد در هر حال تنهاست.حالا فکر کنید سارتر با همسرش سیمون دوبوار که نویسنده کتاب معروف جنس دوم است. چه نوع زندگی داشته؟ این دو فیلسوف تعریف جدیدی از وفاداری در زندگی مشترک برای خود دارند.به این معنا که هر کدام به دیگری اجازه می دهد خازج از ازدواج با دیگران روابط داشته باشد به شرطی که به خاطر رابطه جدید یکدیگر را رها نکنند.و اگر هم از رابطه خارج از ازدواج یکدیگر با خبر شدند ان را به روی هم نیاورند.و تا آخر عمر با هم بمانند آن دو این کار را وفاداری به هم تعبیر می کرده اند!.در حقیقت دو فیلسوف به تک همسری معتقد نبوده اند.اما نه فقط برای مرد بلکه به گونه برابر برای هر دو .در هر حال امروز هدفم معرفی کتاب جنس دوم است و نه فضولی در زندگی خصوصی فلاسفه.

جنس دوم

سیمون دوبوار اولین زنی است که در دانشگاه سوربون به تدریس فلسفه پرداخت.در دوران او سقط جنین پیگرد قضایی داشت اما او و چند صد زن فرانسوی سرشناس دیگر مانفیست سقط جنین را نوشته و امضا کردند و در آن به اینکه فرزند خود را سقط کرده اند اعتراف کردند.و خود را در خطر تعقیب قضایی قرار دادند.دوبوار معتقد بود تاریخ فرهنگی مانع از این است که زنان ازادانه بیندیشند و عمل کنند آنها همیشه خود را بر اساس باورهای مردانه سنجیده اند و برای همین از آزادی و پیشرفت به دور مانده اند.

جنس دوم به کتاب مقدس فمنیستهای دنیا معروف است و به تفصیل راجع به ستم تاریخی که بر زن رفته سخن می گوید.کتاب در دوجلد نوشته شده ترجمه فارسی آن هم در دست است.اگر چه بسیاری از مواقع پیدا کردن آن کار آسانی نیست.در آغاز کتاب دوبوار می پرسد آیا زن یک مفهوم طبیعی است یا یک مفهوم برساخته.یعنی ایا دختری که به دنیا می آید زن به دنیا می آید یا اجتماع از او می خواهد زن باشد.در راستای پاسخ به این سوال دوبوار در جلد اول کتابش از تاریخ مدد می گیرد و دنبال شواهد تاریخی می گردد.و در جلد دوم کتاب زن در موقعیتهای مختلف را بررسی می کند مثلا زن در مقام مادر،زن عاشق،زن در مقام همسر و ...در نهایت دوبوار غریزه مادری را رد می کند و ان را تحمیلی از سوی جامعه می داند.و معتقد است مکتب رهایی زن کمونیسم است.یعنی ایده ای که به زن اجازه کار کردن و صاحب در آمد بودن را می دهد.وی در کتابش بسیاری از عقاید فروید را درباره زن رد می کند.به خصوص عقده ادیپ را که فروید با قاطعیت از آن سخن گفته صراحتا مردود می شمارد.کتاب جنس دوم برای افراد علاقمند به موضوعات مربوط به زنان خالی از فایده نیست.

دوبوار می گوید اگر روزی زن نیز همچون مرد با قدرت عشق بورزد و نه از سر ضعف.دوست داشتن برای او نیز سرچشمه زندگی خواهد بود نه خطری مرگبار.

حسین پور

 

[ 24 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:6 ] [ ]
[ ]

اعترافات یک فیلسوف

دوستان عزیزم به بهانه نمایشگاه بین المللی کتاب امسال رفتم سرکی بین کتابهای ریز و درشت نمایشگاه کشیدم.امسال به نظرم آمد نمایشگاه هیچ شورو هیجانی نداشت.به قول دوستی مردم بین نان و کتاب نان را انتخاب می کنند.حتی غرفه کتابهای کودکان (به قول سپهر پسر کوچولوی من،مهد کودک کتاب )که سال های پیش به شدت شلوغ بود امسال خلوت و بی روح بود.قیمت کتابها هم که شما بهتر می دانید چنگی به دل نمی زد.

چند سال پیش که به نمایشگاه رفته بودم کتابی از ژان ژاک روسو خریدم با نام اعترافات،این کتاب که نوعی اتوبیوگرافی روسو هم هست در نوع خود کم نظیر است.نویسنده معتقد است کتابی نوشته که قبلا و پس از او کسی جرات نوشتنش را نداشته و ندارد.یعنی اعتراف به تمام گناهان ریز و درشتش در زندگی.

طنز تلخ تاریخ زمانی در مورد این فیلسوف آشکار می شود که شما او را با کتاب امیل در مورد تربیت فرزند می شناسید اما کسی که به دیگران آموخته چگونه فرزند تربیت کنند هرگز فرزندان خود را تربیت نکرد حتی آنها را بزرگ هم نکرد .او به علت تصور غلطی که در مورد ازدواج و بزرگ کردن فرزندان توسط والدین داشته هر پنج فرزند بی نوای خود را بر پله های نوانخانه ای در پاریس می گذارد و از مسولیت بزرگ کردن آنها شانه خالی می کند.روسو در کتاب اعترافات با اعتراف به این گناه بزرگ مورد سرزنش بسیاری از فلاسفه همدوره خود از جمله ولتر قرار می گیرد.وی خود به شدت از این کار ابراز ندامت می کند اما به قول شاملو تو را چه سود از باغ و درخت که با یاس ها به داس سخن گفته ای.در هر حال نوشتن کتاب اعترافات همانگونه که روسو خود نیز عنوان می کند شجاعت بسیاری می خواسته و در نوع خود کتاب کم نظیری به حساب می آید.

روسو در جایی از کتاب راجع به امساک و خساستی که به آن دچار بوده می گوید:پولی که داریم ما را آزادمی کند اما پولی که می خواهیم به دست آوریم ما را برده می کند.وی معتقد است به همین دلیل در تمام عمرش از پول خرج کردن می ترسیده است.

حسین پور

[ 20 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:34 ] [ ]
[ ]

حال همه‌ی ما خوب است

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

سیدعلی صالحی

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:49 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

البته

با آنکه سالهاست اسامی آشنای بسیاری
از یاد باد و از خواب خانه و
از کوکجای کوچه رفته اند ،
اما با این همه هنوز
ما با خاطرات همان ترانه ها ی عریانمان در باد
باز از خواب خانه به کوکنار کوچه می آ ئیم .
به کوکنار کوچه می آئیم
نامها ، نشانی ها ، آدمها و دیوارها را می نگریم ،
بعد که خسته می شویم
می رویم کمی آن سوتر به سایه سار ،
نگاه می کنیم
کسی آهسته می آید و از حوالی خاموش ما می گذرد ،
می رود سمت بالای باغ انار

انگار تمام شب پیش تا همین صبح گریه و دعا ،
بالای سر کسی بیدار نشسته بود
غمگین بود ، غمگین می نمود
غمگین و آزرده از پی اسمی آشنا

داشت سردر بالای طاق کوچه را نگاه می کرد


من می شناسمش
همیشه انگار گمان می کند
که سکوت کلمه از صبوری آدمی ست
یا ارزانی آینه از آواز آدمی

چه فرقی دارد
وقتی که دیگر چیزی هیچ
برای کلمه ، برای آدمی ، برای آینه
فرقی نمی کند !

وقتی که رفت ،‌هیچ نامی آشنا نبود
حالا که دارد بر می گردد
پروانه ای قشنگ از خط غروبی دور آمده است ،
آمده است
بالای همان سردر طاق کوچه نشسته است

پرپر و هی  پرپر و هیچ اما نمی رود ،
باد می آید .
خواب خانه سنگین است
کوکنار کوچه خلوت است
و ما باز باخاطرات همان ترانه های عریانمان در باد ،
در باد و دیگر هیچ.

"سید علی صالحی ، از مجموعه: نشانی ها"

 

عرفانی

[ چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:24 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

سایه ها صبر کنید

در پس ثانیه هایی که ورق خورده و ساعت شده است
روزها میگذرند
سایه ها در پس هم میگذرند
بی خبر از گذر ثانیه ها
در هراس از ماندن
هیچ اگاه نگشتند که اینگونه تورا میخواند
و چه میگفت درختی که به اندازه ی اندوه خزان تنها بود
و نگاهش نگران در پی همدم میگشت
سایه ها در گذر ثانیه ها
رهسپار ره فردا بودند
و دریغا که نخواهند رسید
بی گمان حال نیای فرداست
که به اندازه ی یک دور زمین
کودک حال لقب میگیرد
سایه ها صبر کنید
ما چرا با لبخند

در همین حال به فردا نرسیم
اندکی صبر که فریاد کشید
سایه ها صبر کنید
ناله ای از پس دیوار خدا را خوانده
این چه دردیست که از ناله ی او می آید

اندکی صبر کنید
اشکها را بزدایید ز اندوه خزان
چهره ها را ز قشنگی سرشار
دیده ها را از مهر
و وجود خود را پر کنید از خوبی
بزدایید فغان را از دل
میل بیهوده به رفتن نکنید
سایه ها صبر کنید

[ سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 17:1 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

تبریک

خداوندا کدامین شاعر بود که این تشبیه لعنتی را ساخت و معلم را همچون شمع دانست . من که بالشخصه معتقدم شاعر نبوده بلکه یک اجنبی مزد بگیر بوده است که تشبیهی ساخت یک جامعه را به باد فنا داد . از آن روزی که این تشبیه ساخته شد کار ما سوختن است . باور کنید خیلی ها باورشان شده که معلم نه همچون شمع بلکه خود شمع است و فقط نیاز به یک کبریت دارد که آن را هم نه بر زبانه اش بلکه باید بر ریشه اش زد تا بسوزد . به نظر من بدترین تشبیه عالم تشبیه معلم به شمع است .

هفته پیش ، جناب حاجی بابایی ، وزیر آموزش و پرورش تو مراغه بود دو ونیم ساعت سخنرانی کرد و گفت من در پی ارتقای منزلت معلمان هستم ، می خواهم جایگاه واقعی معلمان را در جامعه محقق کنم اما بسی سئوالات در ذهنمان بود و خود را آماده کرده بودیم تا بپرسیم غافل از اینکه از معلم سئوال می پرسند نه از وزیر همینکه سخنرانی اش تمام شد خداحافظی کرد و رفت و هزاران سئوال بی جواب را در اذهانمان باقی گذاشت . شما فکر می کنید چند سال وزیر آموزش و پرورش هستید که می خواهید اینهمه کار زیربنائی بکنید ؟

کدام شأن و منزلت ؟ از چه سخن می گوئید ؟ بی خیال امروز که روز معلم است و روز شمع خودمان را ناراحت نکنیم .

روز مادر و روز معلم بر همه مادران و زنان و معلمان عزیز گرامی باد  .

 

[ پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 12:26 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

تبریک روز مادر و روز معلم

خوشبختی یعنی : خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد.

و تو آنقدر خوشبختی که خداوند تو را مادر آفرید ،

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت  معلم  .

 باسلام به همکلاسی های عزیز

روز مادر و روز معلم را بر همه شما در هر کدام از این جایگاههای والا تبریک و تهنیت عرض می کنم

مرتضوی

 

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 19:30 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

روزت مبارک

با عرض سلام به همه فارغ اتحصیلان عزیز تاریخ

خدا را شکر که ما ایرانی ها هرچند که همیشه از نبود شادی و غمگین بودن خودمان انتقاد می کنیم اما در طنز ید بالایی داریم و به مناسبتهای مختلف آی جک می گوییم و خدا پدر موبایل را هم بیامرزد که کافی است مناسبتی بشود تا سیل جک ها و لطیفه ها راه بی افتد.من به عنوان کسی که همیشه طرفدار شادی و خنده هستم،ضمن تبریک روز معلم و روز مادر به همه مادران نازنین و معلمان بزرگوار تعدادی از طنزهایی را که به مناسبت این دو روز بزرگ به دستم رسیده برایتان در وبلاگ می گذارم باشد که خنده به لبهایتان بیاید.

اگر می خواهید روز زن به خاطر هدیه نگرفتن دچار افسردگی نشوید روزی هفت مرتبه این ذکر را تکرار کنید.من گل همیشه بهارم از کاکتوس انتظاری ندارم.

چه حکایت جالبی است کلمه زندگی با زن آغاز می شود و کلمه مردن با مرد.پس ببال به خودت که آغاز گر زندگی هستی ...روزمون پیشاپیش مبارک.

خانم های عزیز روز زن نزدیکه آقایون منتظر فرصت هستند تا قهر کنن.سعی کنید از همیشه مهربانتر باشید.انجمن بانوان دنیا دیده.

زن بودن کار مشکلی است.مجبوری مانند یک بانو رفتار کنی،همانند یک مرد کار کنی،شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و مثل یک خانم مسن فکر کنی!

آقای عزیز با دادن یک هدیه خود را یک سال بیمه بدنه و اعصاب کنید...

فدایت ای گل زیبای هستی نمی دانم کجا بی من نشستی قشنگی های فردایم تو هستی یگانه گنج فردایم تو هستی...بخش از نامه چوپان دروغگو به همسرش

و این قصه سر دراز دارد.البته با عرض معذرت از آقایون هدف فقط نشاندن تبسمی بر لب شما دوستان عزیز بود.

حسین پور

[ 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:36 ] [ ]
[ ]

مادر

به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را ...

روز مادر را برای همه مادران مهربان به خصوص دوستانم تبریک عرض میکنم .

خوش به حال همه کسانی که روز مادر پیش مادرشون میروند و دستش رو می بوسند و زنده باشند تمام مادرهای مهربان و فداکار

عرفانی

[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 16:17 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

مطلب ارسالی ازحسین پور

در این شهر

صدای پای مردمانی می آید که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تورا می بافند

فروغ فرخزاد شاعر توانای معاصر در این دو جمله تابلویی خلق کرده که تصاویرش متحرک هستند.دستی دور گردن حلقه می شود برای بوسیدن که به حلقه شدن طناب دار تشبیه شده ،صدای پای ماموران اجرای حکم در سکوت زندان،یعنی این شهر همچون زندان خلوت و همچون سحرگاه اعدام مخوف است.چرا که مردمانش در ظاهر دوست و حتی بالاتر از آن عاشق تو هستند اما در حقیقت خواهان نابودی و مرگ تو هستند.تزویر و دو رویی در تابلوی فروغ بسیار زیبا تصویر شده است.نمی دانم چرا این شعر فروغ مرا یاد این بیت از حافظ می اندازد

آن یار کزو گشت سر دار بلند                   جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد

شاید به خاطر این است که در جامعه ما این دستها بیشتر دور گردن کسانی حلقه می شود که ساده تر و صادق ترند.

حسین پور

[ 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 23:31 ] [ ]
[ ]

یک شعر و هزار معنا

سلاخی میگریست

به قناری کوچکی دلباخته بود

ظاهرا درین دو جمله کوتاه ،احمد شاملو از عشق یک سلاخ به قناری کوچکی سخن می گوید که اشک سلاخ را در آورده است.این دو جمله کوتاه یک شعر است یک شعر کامل نه زیاد و نه کم.شاعر چه می خواهد بگوید:1.آیا سلاخ ازینکه به قربانی خود دلباخته است می گرید.2.آیا سلاخ چون مجبور است قناری کوچک را بنا بر وظیفه قربانی کند می گرید.3.آیا سلاخ قناری را کشته و اینک بر عشق از دست رفته خود می گرید.4.آیا عشق انقدر قدرتمند است که سلاخ را در برابر قناری کوچک به گریه انداخته است.5.آیا سلاخ چون می داند بین او و قناری کوچک هیچ سنخیتی وجود ندارد و پایان این عشق هرگز وصل نخواهد بود می گرید...

دوستان عزیزم مسلما شما هم از همین دو جمله کوتاه می توانید سولات زیادی طرح کنید .و همین قدرت قلم جادویی شاملو را بهتر می نمایاند.آنچه در حالت کلی شخصا ازین شعر استنباط کردم این است که همه ما تضاد عشق و وظیفه را در زندگی خود بارها تجربه کرده ایم عشق به همسر و فرزند در تقابل وظیفه در برابر پدر و مادر.بیماری فرزند روزی که باید سر کار باشیم.و حتی گاه از آرزوها و علایق بزرگی گذشته ایم چون وظایفی در زندگی داریم که نمی توانیم آنها را نادیده بگیریم.سلاخ می گرید چون زندگی او بی رحمی در برابر موجودات کوچک و ناتوانی چون قناری است.حال باید چگونه با این تعارض کنار بیاید چگونه عشق زندگی اش را قربانی کند در حالی که معنای زندگی او همین قربانی کردن های هر روزه است.سلاخ می گرید چون در زندگی او عشق به قناری ممنوع است.چون بر سر دو راهی انتخابی سخت قرار گرفته یا عشقش را قربانی کند یا خودش را.در یک کلام سلاخ بیچاره است و از فرط بیچارگی به تلخی می گرید.

حسین پور

[ 5 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 21:38 ] [ ]
[ ]

شعر حافظ

آن تُرکِ پری چهره، که دوش از بر ما رفت

آیا چه خطا دیــــــــــــد که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن چَشـــــــــم جهان‌بین

کس واقف ما نیسـت که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفــــــــت از گذرِ آتشِ دل، دوش

آن دود، که از سوزِ جگر بر سر ما رفت

دور از رخ تو دم‌به‌دم از گوشـــهٔ چشمـم

سیلاب سرشــــک آمد و طوفان بلا رفت

 از پای فِتادیم چو آمــــــــــــد غم هجران

در درد بماندیم چو از دســــــت دوا رفت

دل گفت وصالـــش به دعا باز توان یافت

عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

اِحرام چه بندیم چـــو آن قبله نه این جاست

 در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حَسرَت چو مرا دید

 هیهات که رنج تو ز قانــــــــون شفا رفت

 ای دوست به پرســــــیدن حافظ قدمی نه

زآن پیش که گوینــــــد که از دار فنا رفت

[ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 10:16 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

يادي از استاد

سلام دوستان مورخ

يه مدتيه دلم براي استاد خوبمون آقاي دكتر اصفهانيان تنگ شده/ خوشحال ميشم اگه خبري ازش بشنوم كه در چه حاليه؟خيلي دوست دارم يه سر تبريز برم و اساتيد قديمي رو ببينم / هر چند ممكنه بازنشسته شده باشن/ انشاا... بعد از امتحانات دانشگاه و انتخابات يعني تو تابستون حتماً خواهم رفت/ قادري 

 

[ 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 8:49 ] [ ]
[ ]

بیستون کندن فرهاد نه کاری است عجب

شاعر معتقد است که بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد اما آقای تاریخ که سرش درد می کند برای گرفتن حال شعرا آمد و فرمود که نخیر بیستون را داریوش و دار و دسته اش کنده اند و نه عشق و نه فرهاد در این زمینه نقشی نداشته اند.حال این آقای تاریخ هرچقدر هم خودش را بکشد نمی تواند منکر بخش دوم شعر شود که شهرت کنده شدن بیستون حالا کار هر کسی هم که بوده مال آقای فرهاد است.

دوستان عزیزم امسال سیزده به در در بیستون کرمانشاه بودم از سنگ نبشته داریوش کبیر شما اساتید تاریخ مطلعید اما من که نمی دانستم در پای کوه زیبای بیستون یک بنای نیمه ویران ساسانی هم وجود دارد و تازه کمی آن سو تر یک کاروانسرای دوره شاه عباس هم وجود دارد که البته به دلایلی نامعلوم راهمان ندادند سرکی در آن بکشیم خیلی تلاش کردیم که بگوییم به خدا ما فضول نیستیم فقط دوستدار تاریخیم اما راه ندادند که ندادند.بگذریم چیزی که به نظرم جالب آمد این بود که چقدر این پادشاهان کهنه و نو خوش سلیقه بوده اند.دوستانی که در آغاز فصل بهار از بیستون دیدن کرده اند می دانند که چه می گویم.گویی بخشی از بهشت را به زمین آورده اند.یک دشت وسیع از مخمل سبز سبزه زار.از داریوش بگیر بیا تا شاه عباس و برس به پهلوی ها ،همه کوله بارشان را در بهترین نقاط زمین افکنده اند.حالا یا پول داشته اند یا زور داشته اند یا خوش سلیقه بوده اند.اگر به هر دلیلی فرهاد سر از بیستون در آورده و در این کوه به کار عشق و عاشقی پرداخته باید بگویم که ای ولا به سلیقه ی آقا فرهاد

حسین پور

[ 31 فروردين 1392برچسب:, ] [ 21:3 ] [ ]
[ ]

یک شب با لینکلن

دوستان عزیزم خیلی پیش می آید آدم به هر دلیلی بیخوابی سراغش بیاید و هرچه از این پهلو به آن پهلو بغلتد خوابش نبرد.پیشنهادم هیچ قرص یا داروی خاصی نیست.بلکه دیدن فیلمی است که از قوی ترین دیازپام های دنیا هم قوی تر است.فیلم کارگردان معروف هالیوود استیون اسپیلبرگ که برای دانش آموختگان تاریخ و اهالی فیلم کارگردان به نامی است.فیلم لینکلن به بازی دنیل-دی لوییس که لحظه اول ادم فکر می کند خود لینکلن مرحوم از قبرستان برگشته و با اسپیلبرگ همکاری کرده.هم گریم و هم بازی این هنرپیشه آنقدر به حقیقت نزدیک است که به حق او را شایسته اسکار بهترین هنرپیشه مرد در رقابتهای امسال کرد.لینکلن ریس جمهوری که تمام دنیا او را به خاطر تصویب لایحه ضد برده داری ستود سفید پوستی که برای آزادی سیاهان جنگید.با این فیلم یک بار دیگر نامش بر تارک تاریخ درخشیدن گرفت .در صحنه های آغازین فیلم همسر لینکلن به او می گوید :هیچکس را به اندازه تو دوست نداشته اند این عشق را به خاطر تصویب این لایحه از بین نبر.اما او با عشق بزرگش به انسان ،عشق و آزادی را برای همه می خواهد و نه تنها برای خودش ، همه حیثیتش را برای آزادی بردگان گرو می گذارد.فیلم لینکلن بسیار خوش ساخت است اما منتقدان می گویند بیش از اندازه به مسائل خانوادگی ریس جمهور پرداخته .در مقابل گفته میشود که لینکلن به راستی بسیار خانواده دوست بوده است.نقد دیگری که بر فیلم وارد است این است که کمی کسالت اور است،و درست به همین خاطر بود که گفتم یک شب که خواب از سرتان پریده این فیلم راببینید.جایی از فیلم که به نظر خودم جالب آمد این بود که در یکی از روزهای خونین جنگ داخلی لینکلن در جمع وزرایش می گوید می خواهم داستانی برایتان تعریف کنم.یکی از وزرای وی که به شدت از بابت کشته های آن روز متاثر است با عصبانیت و در حالی که جمع را ترک می کند می گوید برو بابا تو هم با این داستانهای مسخره ات.لینکلن بدون اینکه ناراحت شود داستانش را برای باقی حضار تعریف می کند!(ظرفیت ریس جمهور را ببینید و حال کنید)

حسین پور

 

[ 30 فروردين 1392برچسب:, ] [ 22:43 ] [ ]
[ ]

در عجبم

خداوند متعال می فرماید : من از پنج کار شما بندگانم در عجبم!

-
اینکه تمام کودکی خود را در ارزوی بزرگ شدن به سر می برید و دوران پس از ان را در حسرت بازگشت به کودکی می گذرانید.

-
اینکه شما تمامی سلامتی خود را فدای مال اندوزی می کنیدو سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی می نمائید.

-
اینکه شما به قدری نگران اینده هستید که حال را فراموش کرده اید در حالی که نه حال را داریدو نه اینده را.

-
اینکه شما طوری زندگی می کنیدکه گویی هرگز نخواهید مرد و پس از مرگ چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می گیرد که گویی هرگز نبودید.

-
اینکه نمي دانيدکه مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی کشد ولی برای التیام بخشیدن ان سالها وقت نیاز است

[ سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, ] [ 1:39 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

عرض تسليت

ايام سوگواري شهادت بانوي دو عالم ، دخت نبي اكرم ، همسر با وفاي علي ( ع ) و مادر مهربان امام حسن و امام حسين ( ع ) بر همه دوستداران اهل بيت تسليت باد .

[ یک شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 23:48 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

معلمي و شاگردي

میدانید که معلمی هم ساز و کارهای خودش را دارد و قوانین خودش را .داستان معلم و شاگرد هم که داستانی تکراری  است و لی با این حال جذابیتهای خودش را دارد.وقتی به بچه ها می گویی فلان روز امتحان کلاسی می گیرم بچه ها همه تلاششان را می کنند تعداد دروس امتحان را کم کنند.شما زیر بار نمی روید.روز امتحان بچه ها همه تلاششان را می کنند تا امتحان نگیرید،شما زیر بار نمی روید.بعد از امتحان می گویند توروخدا برگه هارو صحیح نکن.شما زیر بار نمی روید.بعد از تحویل برگه ها بچه ها وقتی نمراتشان را می بینند باز  هم تلاششان را می کنند تا شما را مجاب کنند نمرات را در دفتر نگذارید ،شما باز هم زیر بار نمی روید ، بعد از گذاشتن نمره در دفتر بازهم تلاشها ادامه دارد این بار برای اینکه نمره امتحان کلاسی را در نمره مستمر یا پایانی تاثیر ندهید ...و این بار شما می پذیرید.البته این سوال پیش می آید که اصلا چرا از اول قبول نکردم و این همه خودم را خسته کردم.این از قوانین و سنتهای لایتغییر معلم و شاگردی است ،چه می توان کرد.

حسین پور

[ 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 20:42 ] [ ]
[ ]

نفرین بر این عشق

این شعر را (البته اگر بتوان به آن نام شعر داد) از دفتر روزگار جوانی ام انتخاب کرده ام آن هنگام که می شد بدون دلیل دوست داشت و یا بدون دلیل متنفر شد.برای کسانی که می خواهند گاه گداری گذری به ان دوران بزنند و افسانه جوانی همیشه برایشان حقیقت است.

دستش را زیر چانه اش گذاشته بود و با حیرت نگاهم می کرد

وقتی دوباره گفتم دوستش دارم حتی تبسم هم نکرد

کنار پنجره ایستاده بود

بیرون ازین چارچوب پوسیده هیچ نیست.

نفرین بر این عشق

تو عاشق من و من عاشق دیگری

این را گفت و رفت.

و اینک...

روبه روی من کسی است

در نگاهم حیرت است

می گوید دوستت دارم

کنار پنجره ایستاده ام

بیرون ازین چارچوب پوسیده هیچ نیست

تو عاشق من و من...

این را می گویم و می روم

راستی که نفرین بر این عشق!

[ 23 فروردين 1392برچسب:, ] [ 16:9 ] [ ]
[ ]

هر چیزی راه حلی دارد

چندی پیش دوست گرانقدری را دیدم که بسیار غمزده و نگران به نظر می رسید.احوالش را پرسیدم گفت :زیاد خوب نیستم موهایم دارد سفید می شود،گفتم:موهایت را رنگ کن.گفت پیشانی و دور چشمم چروک افتاده:گفتم بوتاکس کن.گفت یکی از دندانهای آسیابم را کشیده ام به سختی غذا می خورم،گفتم برو دندان بکار.گفت:مادرم آلزایمر دارد و به زودی می میرد،گفتم :از شنیدنش ناراحت و متاسف شدم اما مرگ روزی سراغ هرکسی می آید و به قول قدیمی ها مرگ حق است،سعی کن درین مدتی که زنده است هرکاری که در توان داری برایش انجام دهی.تا هر وقت از مادرت و مهربانی هایش یاد کردی به یاد بیاوری که تو هم برایش کم نگذاشته ای.

گفت سی و پنج سالم است اما هنوز ازدواج نکرده ام،گفتم اگر کمی به ظاهرت برسی و ازین افسردگی دربیایی شاید بتوانی ازدواج کنی.ازینکه دست روی دست بگذاری که بهتر است.گفت چشمهایم هم ضعیف شده و عینک می زنم گفتم برو عمل لیزیک کن.گفت پول از کجا بیاورم؟ گفتم دستت پر از النگو است از سلامتی و شادی ات که مهمتر نیست.گفت ای بابا با تو هم نمی شود درد دل کرد.

مدتی ازین مکالمه گذشت و دوباره دوستم را ملاقات کردم بسیار سرحال تر بود گفتم کبکت خروس می خواند آیا به توصیه های من عمل کردی.گفت نه چندان اما از وقتی فهمیده ام هر چیزی راه حلی دارد بسیار راحت تر زندگی می کنم. و می گویم ته ته قضیه این است که کمی پول خرج کنم.حالا دیگر شبها راحت تر می خوابم.دستهای مادرم را در دست می گیرم و با خود می اندیشم شاید او بیمار شد تا من بیشتر از وجودش لذت ببرم و قدرش را بیشتر بدانم.

حسین پور

[ 23 فروردين 1392برچسب:, ] [ 16:1 ] [ ]
[ ]

حسادت - تغییر

حتما در مقطعی از زندگی برایتان پیش آمده که به کسی یا کسانی حسادت کرده باشید.معمولا افراد همدوره بیشتر به یکدیگر حسادت می کنند و افراد بزرگتر به کوچکترها بیشتر حسودیشان می شود.چرا فلان کس که با من همدوره بوده خانه دارد من ندارم .ماشین دارد من ندارم.تحصیلاتش بالا رفته من سر جای خودم هستم.من که از او خیلی باهوشتر، زیباتر و از خانوده ای بهتر هستم چرا فلان خنگ خدا پیشرفت کرده؟ اگر شخص مورد نظر شما شانس به خصوصی نیاورده باشد مثلا ارثی به او نرسیده باشد یا با سهمیه در مقاطع بالاتر تحصیل نکرده باشد،و در شرایط برابر بوده چرا علت را در خود نمی جویید؟منظورم چیست؟ نمیخواهم منظورم را بگویم که بروید پیشرفت کنید و از من جلو بزنیدخوب حالا این دفعه را می گویم چکار کنم همکلاسی هستید و احترامتان روی سر.

 کتاب کوچکی وجود دارد به نام چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟ از اسپنسر جانسون که البته درباره حسادت نیست.راجع به تغییر است .اینکه چرا  عده ای ازافراد تغییر می کنند و پیشرفت و عده ای دیگر ایستا می مانند و درجا میزنند،این کتاب داستان عده ای همکلاسی است که پس از سالها همدیگر را می بینند عده ای از آنها پیشرفت خوبی کرده اند و عده ای دیگر درجا زده اند...خواندش ضرری ندارد،کم حجم است و وقت شما را زیاد نمی گیرد.هم خودتان بخوانیدش و هم به دیگران معرفی اش کنید.البته اگر صلاح دیدید.

[ 22 فروردين 1392برچسب:, ] [ 20:1 ] [ ]
[ ]

اربیل کهن ترین شهر زنده جهان

این مطلب را به درخواست دوست بزرگوارم آقای قادری می نویسم.واز سایر دوستان عزیز می خواهم اگر اشتباهی در مطالب یا در قضاوتهای شخصی من دیدند در صورت امکان تصحیح کنند و در غیر این صورت بر من ببخشایند.

برای رفتن به کردستان عراق از مرز زمینی پیرانشهر معروف به حاجی عمران (ویا مرزهای زمینی و هوایی دیگر) باید رد شد.اپتدا باید ماشین را کاپوتاژکنید(هزینه295 هزار تومان)گواهینامه تان رابین المللی کنید(80 هزار تومان)و به ازای هر سرنشین 30 هزار تومان عوارض بپردازید.اگر بار اولتان باشد از شما هزینه باک بنزین نمیگیرند اما دفعات بعد باید به ازای گنجایش باک بنزینتان هر لیتر 2800 تومان بپردازید.در آن سوی مرز هم باید 51 هزار دینار(معادل 150 هزار تومان)هزینه بیمه بدهید.من هتل نرفتم و جایی مهمان بودم اما هزینه هتلها را بین صد تا سی صد دلار از اشخاص مختلف شنیده ام.هزینه تاکسی بسیار گران است هر مسیر که ما در ایران پانصد تومان هم به زور می دهیم آنجا نزدیک دوازده هزار تومان بود البته اگر با ماشین خودتان بروید این هزینه را نمی دهید.هزینه اتوبوس بین شهری هم هزار و پانصد تومان است.خلاصه از وقتی دلار در ایران گران شده همه چی برای ما ضرب در سه می شود.هزینه غذا در رستورانها هم گران است برای مثال یک وعده غذا برای چهار نفر در رستوران دویست هزار تومان آب می خورد.

اربیل به عنوان یک شهر

خود مردم کردستان آنجا را هولر می نامند .در عصر حکومت آشور این شهر را اوربیل می نامیدند اور به

به معنای شهر و بیل به معنای خداوند زمین.پس از سقوط صدام به علت همکاری کردستان عراق با امریکا در سقوط صدام این منطقه به خودمختاری رسید.پس از آن شرکتهای امریکایی و ترکیه ای در کردستان شروع به ساخت و ساز کرده اند و مراکز تجاری و تفریحی زیادی درین شهر ساخته اند از جمله فامیلی مول و فامیلی فان و مجیدی مول.جالب است بدانید در فامیلی مول مکانی برای بازی بچه ها وجود دارد و پدر و مادرها می توانند با پرداخت مبلغی با آسودگی خاطر بچه های خود را انجا بسپارند و به راحتی خرید کنند.البته نه خیلی راحت وقتی تمام قیمتها به دلار است و ناقابل.

مردم کردستان عراق نه چهارشنبه سوری دارند و نه سیزده به در امادر آغازین روزهای نوروز به مدت سه روز مردم از خانه هایشان بیرون می روند و بساط رقص و شادی و روشن کردن اتش همه جا به راه است.در آغاز نوروز این منطقه کاملا سرسبز است و آبشار زیبای گلی علی بگ بر سر راه اربیل خودنمایی می کند.اگر از مرز زمینی به اربیل سفر می کنید مواظب وضعیت نابهنجار جاده تا رسیدن به سوران (دیانا) باشید.بزرگراه ایران و عراق که از سمت کوه قندیل در حال احداث است هنوز به بهره برداری نرسیده است.

مردم اقلیم کردستان معتقدند ایرانیها دو ویژگی مثبت دارند یکی اینکه به زنان بسیار بها می دهند و اکثر زنان ایرانی تحصیل کرده اند و دیگر اینکه تعداد بچه هایشان کم است (در عراق کنترل جمعیت وجود ندارد) ویژگی خوب مردم این منطقه هم این است که بسیار مهربان مهمان نواز و مودب هستند.

حسین پور

 

[ 21 فروردين 1392برچسب:, ] [ 20:3 ] [ ]
[ ]

کاخ موزه نیاوران

کاخ موزه نیاوران در شمالی ترین نقطه تهران یادگاری از دوران قاجار و پهلوی است.دو کاخ زیبای صاحبقرانیه و کوشک احمد شاه از دوران قاجار هستند و باقی ساختمانها از دوران پهلوی.اگرچه این مجموعه به اندازه مجموعه سعد آباد بزرگ نیست،اما ساختمانها بزرگتر و زیباتر هستند.کاخهای دوره قاجار به سبک معماری آن دوره سراسر آیینه کاری اند و لوسترهای بزرگ آنها را زینت داده اند.قصدم معرفی کاخ نیاوران به دوستان عزیزم نیست.چرا که سایتهای زیادی به این مهم پرداخته اند،بلکه انتقال تجربه شخصی خودم از بازدید  از کوشک احمد شاه است.این کاخ کوچک با آن نمای منحصر به فرد و زیبایش یک زمانی کاخ احمد شاه آخرین پادشاه قاجار بوده که مدت بسیار کوتاهی بر سریر پادشاهی ایران تکیه زد،در دوران پهلوی این کاخ به رضا پهلوی ولیعهد شاه سابق ایران اختصاص داده شد،که هرگز به جانشینی پدر نرسید.در سراسر این ساختمان اسباب بازیها ،عکسها ،هدایا ،کتابها و کلکسیونهای کسی است که حتی ناکام تر از سلف خود احمد شاه قاجار بوده است.در میان هدایایی که رضا پهلوی دریافت کرده شهاب سنگی است که از کره ماه آورده شده و توسط نیکسون ریس جمهور آمریکا به ولیعهد جوان داده شده است.زمانی رضاشاه تاج و تخت احمدشاه قاجار را از وی گرفت و این کاخ هم از همین طریق به رضای جوان رسید اما کوشک احمدشاه به او نیز وفا نکرد.

از فریب چرخ غافل مشو کین پرفریب                          به سکندر داد ملکی که از دارا گرفت.

حسین پور

 

[ 20 فروردين 1392برچسب:, ] [ 23:7 ] [ ]
[ ]

برج میلاد و یک پارادوکس

می گویند برج میلاد را از همه جای تهران می توان دید از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نمی کنم که از خیلی جاها هم من نمی بینمش حالا یا قد من مشکل دارد یا چشمم .مسلما ایراد از برج یا سازندگانش نیست .بیست و هفت اسفند ماه به بازدید برج میلاد ششمین برج بلند مخابراتی جهان رفتم و سوار دومین آسانسور پر سرعت دنیا شدم و از انجایی که آسانسور شیشه ای بود سرعت جدا شدن از زمین و رفتن به ارتفاع چهارصد متری زمین را به چشم دیدم.گشتی آن بالا بالاها زدم و با تلسکوپ میدان ازادی را هم رویت کردم.سرتان را درد نیاورم پیش از نوروز بود و جشنواره رقص های محلی در طبقه پایینی برج میلاد به راه بود موسیقی های شاد محلی و رقص های زیبای هموطنان از سراسر کشور آدم را به وجد می آورد .یک دفعه کنار در ورود و خروج یعنی درست جایی که این مراسم شاد و زیبا برگزار می شد چشمم به ماشین پلیس امنیت اخلاقی یعنی همان گشت ارشاد افتاد.جالب بود این ور بزن و برقص و آن ور گشت ارشاد،!یک چند روزی دل درد داشتم آخر هضمش بسخت بود و معده من هم ضعیف!

از این حرفها گذشته حتما ازین برج باشکوه دیدار کنید.البته باید کمی سر کیسه را شل کنید چون خرج دارد ولی توصیه می کنم به رستوران گردان بالای برج نروید چون باید درامد یک ماهتان را بدهید.حالا اگر هم رفتید و خوردید نوش جانتان.

حسین پور

[ 19 فروردين 1392برچسب:, ] [ 23:23 ] [ ]
[ ]

دیروز مرز جنگ امروز مرز شادی

صدای ابی از پخش ماشین در گوشم پیچیده خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل.واقعا تحمل سرمای مرز حاجی عمران سخت است اما این همه آدم همراه خانواده هایشان یا با دوستان و آشنایان در این مرز سرد که در اول سال نو هوایی زمهریری دارد چه می کنند.بیشترشان می گویند به عشق ابی به اربیل می روند.بعضیها هم فقط به خاطر منصور و کسانی هم می روند تا صدای جمشید را بشنوند.از انجایی که من همه جا هم غریبم و هم آشنا و جلوی ذهن درگیر در گذشته و آینده ام را نمی توانم بگیرم به روزهای کودکی ام بر می گردم ،کامیونهای پر از سرباز و تانکهای جنگی که به سوی این مرز روان بودند.سربازانی که در همین مرز برای همیشه ماندند و تنها پلاکی از آنها به دست مادرانشان رسید.یک روز این مرز مرز جنگ بود مرز مرگ و مرز اندوه،اینک مردمانی اینجا هستند که میروند تا نوروزشان را با مردمان آن سوی مرز جشن بگیرند جای آن کامیونهای پر از سرباز را اتوبوسهای پر از مسافران شاد نوروزی گرفته.اینک این مرز مرز شادی است مرز کسانی که در صف جشن هستند و ساعتها در سرما می خندند و انتظار می کشند.از مرز رد می شوم صدای ابی را پیش از رسیدن به اربیل می شنوم قدمات روی چشمام بیا به این ور پل.

حسین پور

[ 17 فروردين 1392برچسب:, ] [ 20:27 ] [ ]
[ ]

دعای شرف شمس

دعای شرف الشمس چیست ؟

دوستان گلم روز ۱۹ فروردین روز شرف الشمس است، و در سال یکبار اتفاق می افتد، دوست داشتم شما هم در مورد این روز بدانید و مرا هم از دعای خودتان بی نصیب نگذارید .

وقایع نجومی در این روز:هر سال روز خاصی که خورشید به نقطه خاصی در آسمان میرسد حالتی معادل شب قدر ایجاد میکند. که در قران خداوند دستور داده که آن را جدی بگیرند و خدا را بسیار یاد کنند تا مسیر زندگیشان تغییر کند . در آن لحظه با وضو و خواندن نماز و دعا سوزنی برداشته و از روی نوشته شرف شمس بنویسید . یعنی مثل اینکه میخواهید از روی نوشته بنویسید. . در این حالت شرف شمس انرژی شرف شمس را به خود گرفته و تا یک سال فرشته نگهبان شرف شمس به امر خدا به شما در همه امور زندگی کمک خواهد کرد. از بین تمامی کلمات نوشتن اسم اعظم خداوند تاثیر بیشتری نسبت به سایر اسمای الهی دارد .

نکاتی که در هنگام نوشتن باید رعایت شود:
۱-هیچ خطی دوبار کشیده نشود
۲-سوراخ های ستاره و میم و ها و واو بسته نشود
۳-خطوط ابتدا و انتهای ستاره یگدیگر را قطع نکنند
۴-اندازه الف ها یکسان باشد
۵-واو آخر روی تمام نقش کشیده شود
۶-اگر روی کاغذ نوشته میشوند با گلاب و زعفران نوشته شوند . جدول ۴*۴ شرف شمس نیز بدین شکل است که خواص یکسانی با نقش دارد.

دو نکته مهم دیگر درباره شرف شمس
۱- اگر از نگین استفاده میکنید سعی کنید هر سال در ساعت ذکر شده و با آداب کامل بوسیله یک سوزن روی نقش کنده شده را دوباره خراش دهید.
۲- اگر روی کاغذ نوشتید آنرا باز نکنید و به کسی نشان ندهید و در آخرین چهارشنبه سال به آب روان بسپارید .
اگر اسم اعظم خدا را نمیدانید نوشته حضرت سلیمان را بنویسید که بر روی انگشترش بنا به روایات نوشته بود : لا اله الا الله الملک الحق المبین . ولی اگر میتوانید بیشتر بنویسید آیه الکرسی را بنوسید که در روایات است فاصله آن با اسم اعظم همانند فاصله سفیدی چشم با سیاهی چشم است. یعنی با یک میلیمتر اختلاف همان اسم اعظم حساب میشود. این دعا(شرف الشمس) در روز ۱۹ فروردین هر سال برای برآورده شدن حاجات نوشته می شود، از طلوع تا غروب آفتاب فرصت دارید دعا را بنویسید و در زیر آن حاجاتتان را بیان کنید و در قرآن قرار دهید. انشاء الله حوائجتان برآورده خواهد شد.

عقیق شرف الشمس :

هدیه های با ارزش را افراد ژرف نگر می توانند انتخاب کنند . شاید تا کنون به مشخصات هدیه های ماندگار توجه نکرده اید ، که چرا هدیه ای بعد از چند روز لطف خود را از دست داده و به آشغال تبدیل می شود و در مقابل هدیه ای برای سالیان دراز و یا حتی برای تمام عمر باقی می ماند . جواب در این نکته است که هرچه هدیه و کادو با نیازهای فرد تطابق داشته باشد و هر اندازه منحصر بفرد باشد و هر میزان که بتواند کارایی خاص خود را برای سالیان سال حفظ نماید آن هدیه ویژگی ماندگاری را در خود خواهد داشت . لباس برای مدت حداکثر یکسال و …. بدون شک نخواهید توانست برای هدیه مورد معرفی ما مدت زمان مصرف کمتر از تمام عمر را معین نمود :
هدیه ای نفیس که ثروتمندان را به ارمغان می آورد و انسان را از گزند طلسمات و جادو و هر جن و انسی مصون می دارد . ویژگی حفاظت کننده آن بقدری کارا است که برخی افراد از آن صرفا بعنوان حرز قدرتمند و نفوذ ناپذیر مورد استفاده قرار میدهند . شرف الشمس باید اصل باشد یعنی در روز و ساعت خاص با آدابی خاص حک شود و آن روزی نیست جز ۱۹ فروردین هرسال شمسی که اگر غیر از این تاریخ حکاکی شود هیچ خاصیتی نخواهد داشت . نگین های تقدیمی توسط یکی از سادات با دقت وظرافت و با توجه به آداب وزمان حک شده است و به تعداد محدودی قابل عرضه است .

شرف الشمس را به عنوان یک همراه همیشگی و یک یادگاری ماندگار بکارمیبرند چون یک طلسم همه کاره وقدرتمند است که تغییرات و نفع در امورکلی وسرنوشت ساززندگی را ناشی است . نگین شرف الشمس بی شک از مظاهر کامل نیروهای ماورائی و غیبی است که در عین واحد خواص گوهری عقیق اصل زرد رنگ و اسم اعظم الهی را دارد این گوهر گرانقیمت که باقیمت بسیار نازلی داد وستد میشود خصوصیات یک یادگار تمام عمری را دارد که شناخت آن برای خوانده خالی از لطف نخواهد بود .

حزر و لوح شرف الشمس :

 

 از سنگ شرف الشمس برای :چشم زخم ، گشایش امور ،برآورده شدن آرزوها  ،افزایش رزق و روزی استفاده می گردد.

دعای شرف الشمس :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَللّهُم اِنّی اَسئَلُکَ بِالهاءِ مِنْ اِسمِکَ الْاَعظَم و بالثَلآثِ العِصّیِ و بالالَفِ المُقَّّوِم و بِالمِیمِ الطَمیس الاَبتَر و بالسِّلمِ و بالاَربَعَه الَتِی ه‍ِی کالکَفِ بِلا مُعصَم و بِالهاءِ المَشقُوقَه و بالواوِ المُعظَّم صوره اِسمکَ الشَّریفِ الاَعظَم اَن تُصَلِیَ علی سَیِّدِنا مُحمَّدِ وَ آلِهِ بعدد حروف ماجری بِالقلم و اَن تَقضِی حاجَتِی. می باشد .

[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ 21:19 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

آكادمي موسيقي

بچه ها مي دونيد ، ارميا قهرمان آكادمي موسيقي گوگوش در سال 92 شد به نظر من كه حقش بود صداي ارميا واقعا زيباست . نظر شما در اين مورد چيه ؟

[ شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ] [ 1:20 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد